ساعت 2 بامداد
دارم به گذشته فكر ميكنم .
بايد ديناميك ميخوندم .اما ياد خاطراتم افتادم .
پارسال . همين موقع بود . بوي بارون ميزد تو اتاقم .
تو منو نميشناسي . اما من با تو دنياي جديدي ساختم . از يك رويا . عجيبه كه بعد از يكسال اون اتفاق افتاد . به چيزي كه ميخواستم رسيدم . اما الان كجا واستادم ؟؟
و اين ...عطر توست !!ا
.